مهنّا ساداتمهنّا سادات، تا این لحظه: 12 سال و 10 روز سن داره

ღ♥ღ مهنّا ، دخمل بهاري مامان و بابا ღ♥ღ

مهنا كوچولو بزرگ شده...راه ميره

1392/2/1 10:18
1,029 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فرشته كوچولوي قشنگ و نازم

ببخش ماماني رو كه دير به دير مياد واست بنويسه

سعي ميكنم از اين به بعد زودتر بيام و از شيرين كارياي دخمل نفسم بنويسم

چقد تو يهو بزرگ شدي...خانوم شدي

اون ني‌ني كوچولوي ضعيف و كوچولويي كه قادر نبود هيچ كاري بكنه و مامان كيف ميكرد واسش كاراشو انجام بده الان انقده بزرگ شده كه مامان دلش واسه اون روزاي ني‌ني بودنش تنگ شدهابرو

دخمل نازم الان انقده حرف ميزني...حرفاي قشنگ و نامفهومي كه همه دوست دارن حرف بزني و بشنون و از حرف زدن خوشكلت بخندن و خوشحال بشن

كلمات مفهومي هم كه ميگي ايناس:

ماما...بابا

وقتي ميخواي نازي كني ميگي آزي...آزي و اون دستاي كوچولو و نرمتو ميكشي رو صورتم

واسه صدا كردن مامان عزيز با يه صداي كشدار ميگي : عـــــــجي

وقتي ميخواي چيزي بهمون بدي دستتو مياري طرفمون و بجاي گفتن بيا حرف ب و آ رو پشت سر هم ميگي : بِ آ

وقتي ميشيني رو اسبت خودتو تاب ميدي و ميگي : تا ...تا

كوچكترين صداي آهنگي هم كه ميشنوي دستاي كوچولو و ظريفت رو ميزني به هم و كشدار ميگي : دَ...دَ

البته بيرون هم كه ميخوايم بريم يا ميريم همينو ميگي اما ايندفعه كشدار نميگي و پشت سر هم ميگي :دَدَ

چهار دست و پا هم كه نميرفتي و داشتم كم كم نااميد ميشدم كه ديگه چهار دست و پا بري و گفتم ديگه مستقيم راه ميري كه يه شب ساعت 1 داشتي با بابايي توپ بازي ميكردي كه بابايي پشت سر توپ چهار دست و پا رفت و يه دفعه ديدم تو هم داري پشت سر بابايي همينطوري چهار دست و پا ميري و كلي من و بابايي ذوقيديممژه

و حالا 20 روز مونده به روز تولد تو دختر يكي يه دونه‌ام...

ديروز عصر خونه عمو سعيد آقا جون يه لحظه دستاتو ول كردن و تو خودت براي اولين بار بدون كمك و گرفتن دستاي ما حدود يه متر و خورده‌اي رو رفتي سمت فاطمه سادات و ...

و ما همگي ذوق زده شديم

مخصوصاً من...

مادري كه يه لحظه احساس كردم چقد داري بزرگ ميشي...بزرگ و بزرگتر

انقد داري بزرگ ميشي كه حالا ديگه نيازي نداري دستاي كوچولوت رو به جايي تكيه بدي يا دستاي مامان و بابا رو بگيري و راه بري

هم خوشحالم كه بزرگ و خانوم ميشي هم ناراحت از اينكه ديگه واسه همه كارات خودت مستقل ميشي و ديگه نيازي به ياري من نداري...

اما باش...هميشه همدم و مونس ماماني باش

منو دوستت بدون

هيچوقت ازم نترس

هيچوقت ازم ناراحت نشو

منو رفيقت بدون و بهم اعتماد كن...هميشه

من دوستت دارم و تا هميشه كنارتم گل دختر يكي يه دونه‌ام و تو ميتوني هميشه روي من حساب كني

ايشالا به اميد خدا ميخوام يه تولد خوشمل برات بگيرم كه واسه هميشه تولد يكسالگيت واست خاطره زيبايي به يادگار بمونهماچ

راستي 6 ام اسفند هم دختر خاله خوشكل و نازت به دنيا اومد و اسم قشنگش رو حلما گذاشتيمماچ

الان هم دل هممون واسش يه ذره شده مخصوصا شما كه هر روز كه ميرفتي خونه عزيزاينا ميرفتي تو اتاق حلما و حسابي نازش ميكردي و گاهي هم گل پيازيش ميكردينیشخند

حلما جوني دو هفته‌ايه رفته بندر و ايشالا واسه تولد شما مياد...آخه هر دو تاتون كه يه دختر خاله بيشتر ندارين من به فداي دو تاييتونبغل

ايشالا دوباره زودي ميام و واست از كاراي قشنگت مينويسم عمر و جون ماماني

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان حسین جون
20 اردیبهشت 92 13:00
بازم شادي و بوسه ،گلاي سرخ و ميخك ميگن كهنه نمي شه تولدت مبارك ------------------------------() ------------------------------|| -------------------{*~*~*~*~*~*~*} ------------@@@@@@@@@@@@@@@ -------------{~*~*~*~*~*~*~*~*~*~} -----@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@ ------{~*~*~*~*~*~*~*~~*~*~*~*~*~} ------{~*~*~*~~ *~~*~~~~*~~*~~*~*} ------{~*~*~*~*~*~ *~*~*~*~*~*~*~*} -----@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@ٍ
سوری مامان زهره
20 اردیبهشت 92 13:15
,,,,,,,,,,,,,,,,*,,,,,*,,,,,* ,,,,,,,,,,,,,,,,,’0,,,,”0,,,,”0 ,,,,,,,,,,,,,,, _||___||___||_ ,,,,,,,,,,’*,,{,,,,,,,,,,,,,,,,,,,},* ,,,,,,,,,, 0,,{/\/\/\/\/\/\/\/\/\/},’0 ,,,,,,,,,_||_{_________”___}_||_ ,,,,,,,,{/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/ ,,,,,,,,{,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,} ,,,,,,,,{/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/} ,,,,,,,,{_____________”_______} ~~~~HAPPY BIRTHDAY TO YOU~~~~ تولدت مبارک!
الهام مامان علیرضا
20 اردیبهشت 92 13:41
سلام تو قسمت متولدین امروز باهاتون آشنا شدم اومدم تولد نی نی ناز و تبریک بگم. به علیرضا هم سر بزنید و باهاش دوست شید.
✿✿ محمدپارسا دردونه ی مامان و بابا ✿✿
20 اردیبهشت 92 20:07
تولد تولد تولدت مبارک انشالا تولد 120 سالگیت عزیزم